نظریه ی عشق افلاطونی

q

نظریه ی عشق افلاطونی

مفهوم عشق به طور کلی عبارتست از هر گونه سعی و کوشش برای رسیدن به خوبی و سعادت که بالاترین هدف است اما در مورد کسانی که از راه های گوناگون مثل تحصیل، پول، ورزش، فلسفه و... به دنبال این هدف می روند کلمه عشق بکار برده نمی شود و کسی اینگونه افراد را عاشق نمی داند و فقط در مورد عده ی معدودی که از راه ویژه ای به دنبال آن هستند نام کلی عشق به کار برده می شود

بعضی ها می گویند: کسانی که در جستجوی نیمه ی دیگر خود هستند عاشق می باشند

اما هدف عشق نه نیمه است و نه تمامی، اگر این نیمه و تمام در عین حال خوب نباشد مگر نه اینست که مردم با رضا و رغبت به بریدن دست و پای خود تن در می دهند وقتی این دست و پا که اعضای بدن هستند فاسد و مضر شده باشند، بنابراین درست نیست که بگوییم هر کسی در جستجوی چیزیست که متعلق به خودش می باشد مگر اینکه در عین حال معتقد باشیم که تنها خوبی است که متعلق به ما و خویش ماست بنابراین آنچه مردم دوستش دارند جز خوبی چیزی دیگر نمی باشد و بشر می خواهد برای همیشه مالک خوبی باشد و آن را بدست آورد

عشق عبارتست از؛ اشتیاق به دارا شدن خوبی برای همیشه

برای ابدی شدن عشق، باید زیبایی و خوبی را تولید کرد خواه جسمی و خواه روحی

بنابراین بشر به دنبال زیبایی می گردد تا بتواند در او تولید کند و ابتدا فریفته زیبایی ظاهری می شود و تنها به یک زیبا دل می بندد و از این دلبستگی افکار و اندیشه های زیبایی در او به وجود می آید سپس متوجه می شود که زیبایی ظاهری یک فرد با دیگری برابر است اگر قرار باشد که به دنبال ظاهر باشد علت ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و با این دریافت، عاشق تمام کسانی که زیبا هستند می شود و دیگر عاشق یک شخص نیست زیرا یکی در نظر او کوچک و بی معنی جلوه می کند سپس متوجه زیبایی روح می شود و آن را به مراتب بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد در این مرحله اگر کسی پیدا شود که روحی زیبا و در عین حال با بهره بودن از زیبایی جسم داشته باشد دل به او خواهد بست و دائم متوجه افکارش می شود بدین ترتیب به مرحله ای خواهد رسید که زیبایی عوالم معنوی و کوشش های اخلاقی را رؤیت می کند کسی که زیبایی را طی این مراحل تجربه کند به زیبایی همیشگی و نزدیک به مطلق خواهد رسید





+ نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت 3:20 توسط phna |